عصیانی که اضمحلال سرانجامش نباشد، کم از دریوزگی
- ۰ نظر
- ۰۳ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۳
عصیانی که اضمحلال سرانجامش نباشد، کم از دریوزگی
زوال تدریجی مغزم را کاملا می فهمم
از اینجا تا جنون راهی نیست
به اندازه فاصله حافظه تا گوشم
چشمان بی حالم در کاسه خون افتاده
بجز آن 17دقیقه دو شب پیش، 9 شبانه روز است که نخوابیده ام
اگر می خواهی مرا بمیرانی خوب بمیران
این عذاب دادن ها برای چیست؟
هیچ چیز تازه ای برای گفتن ندارم
هر چه بگویم تکرار مکررات است
هر چه در آینده دور هم بگویم همان
فقط احساس سنگینی می کنم
سیگار بدون پُک زدن هم خواهد سوخت