اما خدا باید صدا باشد
در غیر اینصورت خدا نیست
- ۰ نظر
- ۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۲۰
شبی جبه دیگر کن و پوستین
فرود آی از آن بارگاه بلند
رها کرده ی خویشتن را ببین!
دیگر نابودم
انگار که اصراریست بر نابودی
مخاطبین را باز کردم
هیچکس نبود که با او تماس بگیرم
پیامی بدهم
بر روی صندلی نشسته ام و به Richard anthony گوش می دهم
سیگار هم که در بدنم هست
گمان می کنم چیزی نمانده تا عقلم را بطور کامل از دست بدهم
ساعت 2 بود
1951مین قرص را خوردم
دکتر گفته بود به هیچ وجه بیشتر از یکی را نخور مگر با دستور من
ساعت 3 بود
2021مین قرص را خوردم
واقعا برایم فرقی نمی کرد که اوردوز خواهم کرد یا نه
می خواستم بخوابم
یا بمیرم یا بخوابم
خوابیدم
نتیجه بر این شد
هرگز در این باره با او صحبتی نمی کنم
هیچگاه از این موضوع خبردار نخواهد شد
و می دانم که کم کم و روزی متلاشی خواهم شد
با خودم فکر می کنم
می گویم لعنت به هرچه منطق و عقل
به او پیام بدهم
هر چه که هست را برایش بنویسم
اما باز صدایی درون سرم می گوید:نه تو آدم منطقی هستی
نباید این کار را بکنی
مانند همیشه فرمان آن صدا را اجرا می کنم
اما این فشار را هیچگاه تجربه نکرده ام
این جنگ خیلی سخت تر است
امروز تعطیل است
هوا گرفته است
قطراتی باران
دشنه ای در قلب
سیگاری بر لب
و مغزی به هجران
آن زمان که غمگین ترین کارگردان برای غمگین ترین فیلمش درخواست موسیقی کند،
به تو فکر می کنم و موسیقی فیلمش را می سازم
و آن فیلم دیگر غمگین نیست