آن دو می گویند هیچکس از تو آرام تر و بی آزار تر نیست
لبخند می زنم
در ذهنم:شاید باید آزار می دادم تا عادی می بودم
- ۰ نظر
- ۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۲۰
آن دو می گویند هیچکس از تو آرام تر و بی آزار تر نیست
لبخند می زنم
در ذهنم:شاید باید آزار می دادم تا عادی می بودم
اینکه این کار تا کی قرار است ادامه داشته باشد را نمی دانم
اما می دانم که ظهور می تواند حاصل یک حضور باشد
صبر کن
شاید این را هم نمی دانم
لعنت
لعنت به این قرص ها
یکی از عوارضشان خشکی دهان است
انقدر دهانم خشک می شود که گاهی می خواهم روغن خودرو داخل دهانم بریزم
لعنت به این قرص ها که خوردنشان یکجور بدبختی و است و نخوردنشان یکجور
اما زندگی ام دیگر یک تراژدی خنده دار نیست
یک کمدی است که تا ابد باید برای آن گریست
کاش می توانستم بیشتر از یک موسیقی با او صحبت کنم
اگرچه حرفهایم را در اولین ارسالی گفته ام
اما می ترسیدم
می ترسیدم که آن قطعه را درک نکند
و نکرد
شبی جبه دیگر کن و پوستین
فرود آی از آن بارگاه بلند
رها کرده ی خویشتن را ببین!
دیگر نابودم
انگار که اصراریست بر نابودی
مخاطبین را باز کردم
هیچکس نبود که با او تماس بگیرم
پیامی بدهم
بر روی صندلی نشسته ام و به Richard anthony گوش می دهم
سیگار هم که در بدنم هست
گمان می کنم چیزی نمانده تا عقلم را بطور کامل از دست بدهم
ساعت 2 بود
1951مین قرص را خوردم
دکتر گفته بود به هیچ وجه بیشتر از یکی را نخور مگر با دستور من
ساعت 3 بود
2021مین قرص را خوردم
واقعا برایم فرقی نمی کرد که اوردوز خواهم کرد یا نه
می خواستم بخوابم
یا بمیرم یا بخوابم
خوابیدم
نتیجه بر این شد
هرگز در این باره با او صحبتی نمی کنم
هیچگاه از این موضوع خبردار نخواهد شد
و می دانم که کم کم و روزی متلاشی خواهم شد